عارف جونعارف جون، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

کودکانه های محمدعارف

اولین شب دو نفره بدون حضور بابایی

امشب بابا میخواست بره تهران و فقط عصر اومد یکم خوراکی و لوازم با خودش برد و رفت اون موقع شما لالا بودی و خدارو شکر که خواب بودی که اگه بیدار بودی به بابا اجازه رفتن نمیدادی یا میخواستی همراهش بری    از ساعت 6 هر چند دقیقه یکبار یاد بابا میکردی و میگفتی : " مامااان؟ بابا؟ " منم هر بار جواب میدادم امشب بابا نمیاد ( یهو یاد اون تبلیغ ِ تلویزیون افتادم که بابا به گنجشک نگاه میکرد از پسرش میپرسید اون چیه )   شب کسل کننده ای رو گذروندیم اصلا حال بازی کردن هر جفتمون نداشتیم ههههه کمی برات کتاب خوندم قایم موشک بازی ، قطار هوهو چی چی رو فقط بازی کردیم کمی هم رژه رفتیم تو خونه بقیه تایم رو شما مشغول شیر خوردن...
29 آبان 1393

به چی فکر میکنی جوجه؟!

وقتی شیر میخوری غرق در افکارت میشی فقط یه جا رو نگاه میکنی حتی پلک هم نمیزنی    چقدر دلم میخواد بدونم به چی فکر میکنی شایدم اصلا به چیزی فکر نکنی ها ولی خوب ژستشو در میاری وروجک               ...
18 آبان 1393

در 19 ماهگی

میپرسیم اسمت چیه : میگی : " محمد "   اسبه میگه : " اسب "   کلاغ میگه : " قاااقااا "   قورباغه میگه : " قووو "   ماهی میگه : " آب آب "   گرگه میگه : " آوووو "   شیره میگه : " خخخخ "   شعر یه توپ دارم قلقلی رو تصویری انجام میدی   یعنی من میخونم شما با دستات نشون میدی من چی میگم خدارو شکر تونستم فیلمشو بگیرم    امسال محرم بلد بودی زنجیر بزنی ولی سینه زدن رو بیشتر دوست داشتی اونم دو دستی   قبول باشه پسرم   نماز خوندنت دیگه کم کم داره کامل میشه رکوع و قنو...
17 آبان 1393

رویش دندان های نهم و دهم

بعد از یه توقف طولاااانی بالاخره دندون های نهم و دهم سر بیرون آوردن ... ایشالا که اینا خراب نشن   از این 8 تا دندونت 4تاش نابوده   از بس تو شب شیر میخوری غیر از اونم زمانیکه تازه دندون در آورده بودی از هیچ چیزی برای گاز گرفتن دریغ نمیکردی  سنگ ، آهن ، چوب ، اسباب بازی  ، دستو پا :| ، شیشه خلاصه با این همه گاز گرفتن مینای یکی از دندوناتو کامل ریختی    تازه من قطره آهن بهت ندادم اگه اونو میدادم دیگه چی میشد      در کل مبارک دندونای آسیابت گل پسرم   اینا اولین دندونای آسیابت هست ( هرجفتشون از لثه های بالاست ) ...
17 آبان 1393
1